جدول جو
جدول جو

معنی معیشت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

معیشت کردن
زندگی کردن، زیستن، زندگانی کردن، ارتزاق کردن، گذران کردن، امرارمعاش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
عیب ناک کردن. دارای عیب و نقص کردن. تباه کردن. خراب کردن: وصم، معیوب کردن. (تاج المصادر بیهقی).
می تنی تاری که جاروبش کنند
می کشی طرحی که معیوبش کنند.
پروین اعتصامی
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
آمیختن. آمیزش کردن. نشست و برخاست کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تعیین کردن. مقرر کردن: پس هریک را از اطراف بلاد حصه ای معین کرد. (گلستان). به اکرامم درآوردند و برتر مقامی معین کردند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ اُ دَ)
زندگی کردن:
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد.
حافظ.
روزی ما را به ما نوشته قضا
به پاکی نظر خویش می کنیم معاش.
میرزا جلال اسیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خوش گذراندن. عشرت کردن:
به یاد مهربانان عیش میکرد
گهی میداد باده گاه میخورد.
نظامی.
دیدی که چه عیش کرد چون مرد
آن عاقبت آن فلان نیرزد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ مَ دَ)
در تداول، به مشت برگرفتن: نخودچیها را مشت کرد ریخت به جیبش. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، با مشت چیزی را پیمودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معیوب کردن
تصویر معیوب کردن
آکدار کردن دارای عیب نقص کردن عیب ناک کردن: (میتنی تاری که جاروبش کنند میکشی طرحی که معیوبش کنند) (پروین اعتصامی. 118)، به عیب نقص نسبت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پوزش خواستن معذرت خواستن: ودی (فضل ربیع) هر یکی را گرم پرسیدی ومعذرت کردی تا از و بر گذشتندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشت کردن
تصویر پیشت کردن
گفتن پیشت راندن گربه: یکی گربه را از آشپزخانه پیشت میکرد
فرهنگ لغت هوشیار
گفت و گو کردن شبانه گفتگو کردن و تصمیم گرفتن بهنگام شب: چون مقصد و مقصود قوم بر آن موجب که مبیت کرده بودند میسر نشد بجرجان رفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاش کردن
تصویر معاش کردن
زندگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معین کردن
تصویر معین کردن
برینیدن نشاختن تعیین کردن بر قرار کردن، معلوم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یاری کردن، کمک نمودن، امداد کردن، مدد رساندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تعیین کردن، مقرر داشتن، قرار دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد